علوم انسانی
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15909
بازدید دیروز : 718
بازدید هفته : 28721
بازدید ماه : 59232
بازدید کل : 10450987
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 10 / 1 / 1401

علوم انسانی

چیستی علوم انسانی

علوم انسانی نام قلمروی است که طیفی از علوم را دربرمی‌گیرد که احیاناً چندان تناسبی هم با یکدیگر ندارند؛ مثلاً از یک‌سو علوم عقلی محض، همچون فلسفه و منطق را دربرمی‌گیرد و از سوی دیگر علوم دینی و از سوی سوم، کتابداری و حسابداری و مانند آن را شامل می‌شود. همه اینها جزو علوم انسانی به شمار می‌آیند؛ درحالی‌که بین فلسفه و حسابداری تفاوت زیادی وجود دارد؛ فلسفه علمی است انتزاعی که از مفاهیم کاملاً متعالی و فرامادی بحث می‌کند، اما حسابداری علمی است کاربردی که برای تجارت و کسب‌وکار زندگی روزمره به کار می‌رود. بنابراین، باید مقصود از علوم انسانی را دقیقاً روشن کنیم و بدانیم وقتی این تعبیر به‌ کار می‌رود، چه علومی به ذهن می‌آید و محور آنها چیست؟ اگر چند دسته‌اند، باید هرکدام را جداگانه بررسی کرد و نباید آنها را با هم درآمیخت؛ مثلاً اگر امری مربوط به هتل­داری یا کتابداری است، نباید آن را به فلسفه، منطق یا ریاضیات سرایت داد.

یکی از اشکالات این است که همه علوم انسانی را یک‌سان به ‌شمار آوریم و حکم یکی از آنها را بر بقیه جاری کنیم. «علوم انسانی» یک عنوان انتزاعی برای مجموعه‌ای از علوم بسیار متفاوت است. در دانشگاه تهران، فلسفه یکی از گروه‌های آموزشی دانشکده ادبیات است. ادبیات

کجا و فلسفه کجا؟ شعر و قافیه با فلسفه در یک ردیف قرار دارند و با یک مدیریت اداره می‌شوند! اینها تا اندازه‌ای به این دلیل است که دانشگاه‌های ما تحت تأثیر فرهنگ غربی و گرایش‌های پوزیتیویستی واقع شده‌اند و تمرکز آنها بیشتر بر مادیات است. علم را به محسوسات و آنچه با روش تجربی اثبات‌پذیر است، منحصر می‌دانند و معتقدند فراتر از مادیات شعر است و ادبیات و فلسفه، هیچ‌یک علمی نیستند؛ ازاین‌رو، در یک قالب قرار می‌گیرند!

اهمیت علوم انسانی

به‌هرحال، زمینه کار و تلاش در علوم انسانی بسیار گسترده است؛ ولی داوطلب آن به‌نسبت خیلی کم است. این امر دلایل مختلفی دارد؛ از جمله اینکه پژوهش در این زمینه‌ها چندان بازدهی ندارد و چنان‌که باید نیز تشویق نمی‌شود. در این مدتی که سخن از نوآوری و جنبش نرم‌افزاری به میان آمده است، به‌ندرت شنیده‌اید که درباره علوم انسانی هم صحبت شود؛ به آن بها داده شده، بودجه‌ای برای آن تعیین شود. این نشان می‌دهد که جامعه ما رشد لازم برای درک اهمیت و جایگاه علوم انسانی را ندارد تا همت کند و از منافع زودگذر آن چشم بپوشد و تنها برای حقیقت و کشف یک واقعیت و به دلیل منافع درازمدت و بی‌نهایتی که ممکن است بر آن مترتب باشد، آن را پیگیری کند.

آنچه عمدتاً در میان طیف علوم انسانی می‌تواند اهمیت بسیار زیادی داشته باشد، این است که ما درباره وجود خودمان و آنچه به ما مربوط است، حقایقی را کشف کنیم که با علوم مادی و تجربی نمی‌توان کشف کرد. آیا چنین چیزهایی هست یا نیست؟ و اگر هست چگونه باید آنها را شناخت؟ روش پژوهش در آنها چیست؟ کسانی که به‌طور کلی ماورای ماده را نفی می‌کنند، معتقدند چنین چیزهایی وجود ندارد و بحث درباره آنها غیرعلمی و از قبیل خرافات است و علم روی همه آنها خط بطلان کشیده و دوران بحث درباره این خرافات گذشته است. کسانی که با جامعه‌شناسی و مانند آنها آشنا باشند، می‌دانند که نظریه‌هایی در جامعه‌شناسی وجود دارد مبنی بر

اینکه تاریخ انسان به چند بخش تقسیم می‌شود: یک بخش آن اساطیر است؛ بخش دیگر مذهب و جادوست؛ بخش بعدی، فلسفه و پس از آن، بخش علم است. ظاهراً این تقسیم را نخستین بار آگوست کنت پیشنهاد کرد و اظهار داشت که مراحل اساطیر، مذهب، خرافات و جادو سپری شده است؛ حتی دوران فلسفه هم گذشته و اکنون دوران علم است. بر پایه این دیدگاه، مسائل غیرتجربی، از قبیل خرافات است و اندیشیدن درباره آنها اتلاف وقت است و نه‌تنها ارزش مثبتی ندارد، بلکه ارزش منفی دارد و در واقع نوعی کژاندیشی بلکه دیوانگی است که انسان خود را به چنین مسائلی سرگرم کند.

به‌هرحال، کسانی این‌گونه می‌اندیشند؛ اما اگر انسان دست‌کم احتمال دهد که امور دیگری غیر از ماده هم وجود دارد و آنها نیز شناخت‌‌پذیرند و شناختن آنها هم بر زندگی انسان تأثیر دارد؛ حتی بخشی از وجودش ـ یعنی روح ـ غیرمادی است و عنصر اصلی او همان بخش است که در آزمایشگاه در دام آزمایش نمی­افتد و حقیقت آن غیر از ماده است و ویژگی‌ها و سرنوشت دیگری دارد و اصولاً موجودی است که دست‌کم از نظر زمان نامتناهی است، در آن صورت، دید او به مسائل علمی و پژوهش و نوآوری کاملاً تغییر کرده، جهش فوق‌العاده‌ای می‌یابد و اهمیت این مسائل برای او از اهمیت کشف کره مریخ و اینکه آیا در آنجا حیاتی هست یا نه، بسیار بیشتر می‌شود. مسائل دسته اول، دست‌کم از این جهت که آثارشان نامحدود است، بسیار جدی‌ترند و اگر باید در این زمینه پژوهش کرد، تلاش بسیار بیشتری لازم دارد و همت بلندتری می‌طلبد. بالاخره آنچه مربوط به مادیات است، خواه‌ناخواه ممکن است انگیزه‌ای مادی برای پی‌گیری آن وجود داشته باشد، ولی در چنین مسائلی ظاهراً هیچ انگیزه مادی نیست؛ آنچه در اینجا مطرح است، این است که مثلاً بعد غیرمادی وجود انسان را بشناسیم، راه تکامل آن را بیابیم و ارتباط آن را با بدن و دیگر موجوداتی که احیاناً با آن ارتباط دارند، کشف کنیم. برای نمونه، یکی از احتمالات این است که روح، بخشی از وجود ما باشد، بلکه بخش اصلی وجود ما باشد؛ بنا بر این احتمال، خود ما هستیم که چنین ویژگی‌هایی را داریم؛ یعنی یک بعد نامتناهی در وجود ما هست

ولی ما به یک بعد محدود سرگرم هستیم، برای اینکه چند سال بیشتر در این دنیا زندگی کنیم. حتی فرض کنید علم و فناوری و رعایت بهداشت و شرایط زیست‌محیطی و... چنان پیشرفت کند که ما با به‌کارگیری آنها بتوانیم تا هزار سال زنده بمانیم؛ اما هزار سال با بی‌نهایت چه نسبتی دارد؟ افزون بر اینکه شناخت بعد غیرمادی یادشده ممکن است آثاری بر همین زندگی محدود دنیایی ما داشته باشد. با وجود این احتمالات، این مسئله و پژوهش در آن، می‌تواند برای ما اهمیت بسیار زیاد و ارزش فراوانی داشته باشد.

علت رکود و عدم پیشرفت در علوم انسانی

اکنون، اگر چنین است و مسئله تا این اندازه اهمیت دارد و علوم انسانی ارزش مطالعه و پژوهش را دارند، پس چرا به آن بی‌مهری شده، چندان بهایی به آن داده نمی‌شود؟! این خود پرسشی است و نیاز به یک طرح پژوهشی دارد. باید دید چرا به علوم انسانی به اندازه لازم اهمیت نمی‌دهیم. آیا این امرِ سنجیده و پسندیده‌ای است و باید این‌گونه باشد؛ یا اینکه ضعفی است در ما؟ در جامعه هفتاد میلیونی ما دست‌کم بخش بزرگی از پژوهشگران باید به این مسائل بپردازند و بیش از دیگران باید مورد احترام باشند؛ زیرا درباره مسائلی پژوهش می‌کنند که غالباً نفع مادی برای آنها ندارد. پیشرفت علمی در هر عرصه‌ای، برای یک کشور اسلامی مطلوب است و اگر بخواهیم برای پیشرفت علمی و نهضت نرم‌افزاری از روش‌های اسلامی استفاده کنیم، باید به علوم انسانی بیشتر بها بدهیم؛ زیرا این دسته از علوم است که می‌تواند به حرکت‌‌های دیگر ما در عرصه‌های زندگی و صنعتی و فناوری جهت دهد.  

پرسش دیگر این است که چرا در زمینه علوم انسانی که نمونه برجسته آن الهیات و فلسفه است، تحولات چشمگیر و کشفیات جدیدی دیده نمی‌شود؛ بلکه حالت جمودی در آنها احساس می‌شود. در زمینه علوم تجربی هر روز می‌بینیم در دانشگاه‌ها و مراکز علمی و آزمایشگاهی دیدگاه‌های جدیدی مطرح می‌شود؛ کشف تازه و اختراع جدیدی به عمل می‌آید؛ اما در فلسفه

همان سخنانی که هزار سال یا پانصد سال پیش‌تر بوده، اکنون نیز همان­ها مطرح‌اند و هیچ نوآوری وجود ندارد. آیا واقعاً پیشرفت و نوآوری در این علوم امکان ندارد؟

یکی از دلایل این امر آن است که ما در زمینه علوم مادی با رقیبانی روبه‌روییم که اگر مسابقه را در برابر آنها ببازیم، به‌سختی شکست خواهیم خورد و در آن صورت، عملاً باید پیروی و خضوع خود را در برابر آنها بپذیریم؛ چنان‌که در چند قرن اخیر همین‌گونه بوده است. اما در زمینه علوم انسانی چنین نیست؛ در مغرب‌زمین اصلاً علوم انسانی جایگاه روشنی ندارد و ما در این زمینه رقیب جدی نداریم. وجود رقیب، خود انگیزه و عاملی است برای به کار گرفتن نیروهای درونی و آشکار کردن نیروهای خفته و نهفته آدمی؛ دست‌کم می‌توان آن را به‌منزله یک توجیه روان‌شناختی معقول مطرح کرد. ولی حقیقت این است که مشکل فراتر از این است. حتی فرهیختگان ما و کسانی که احساس می‌کنند رقیب­هایی در این زمینه وجود دارد، آن‌گونه‌که باید و شاید دراین‌باره احساس مسئولیت نمی‌کنند؛ از سوی دیگر، چندان تشویق هم نمی‌شوند و حتی گاهی تحقیر نیز می‌شوند.

مشکل جدی‌تر این است که ورود در این زمینه و پژوهش در علوم انسانی، سخت‌تر از پژوهش در زمینه علوم مادی و طبیعی است. راهکار اصلی در علوم طبیعی تجربه است و زمینه تجربه در هزاران سال فراهم و وسائل تجربه روز‌به‌روز کامل‌تر شده است؛ اما علوم انسانی زمینه بکری است و دست‌کم سیصد سال است که رشد چندانی نکرده است؛ ابزار آن نیز تجربه و روشش تجربی نیست تا بتوان از این ابزار و روش استفاده کرد. از سوی دیگر، ما نیز موجوداتی هستیم که با محسوسات سروکار داریم و در دامن ماده و طبیعت به وجود آمده، پرورش می‌یابیم و با آنها انس داریم؛ ازاین‌رو، فراتر رفتن از ماده و پرواز دادن ذهن به ماورای آن، نیروی فوق‌العاده‌ای می‌طلبد که در همه افراد وجود ندارد.

بنابراین، باید باور کنیم که در علوم انسانی زمینه‌هایی هست که ارزش پژوهش در آنها به‌هیچ‌روی کمتر از ارزش پژوهش در علوم تجربی نیست و اگر باور نمی‌کنیم، دست‌کم احتمال

آن را باید معقول بدانیم. در این صورت، این خود می‌تواند یک مسئله و پروژه پژوهشی باشد و می‌توان درباره آن بحث و پژوهش کرد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: جامعه امروز
برچسب‌ها: نیاز جامعه امروز
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی